و البته برای اینکه یادم نره میخوام بگم در شرایطی این دنیا خلق شد که وقتی با نانا قرار داشتم دم مترو که اون از دندونپزشکی بیاد و من هم از خونه بعد با هم بریم خرید و بعدهم بریم پیش عمه جونم و بچه هاش،از اون طرف هم بابا گفته بود که اون فایلها رو از حافظه ی دوربین مدار بسته پاک کنم و حالا من هی بگرد...مگه پیدا میشه،آخرشم خسته و بی حوصله گفتم بشینم پای لیستم...و البته وبلاگ نوظهورم...و خلق اش کنم!