امروز عالی بود.
از ته دل ،یه آرامش بی مثال و یه سبکی خارق العاده رو تجربه کردم.
خیلی وقت بود به خودم قولشو داده بودم و امروز اتفاق افتاد.
دیدم که باید به اصلم بازگردم از این سفر پر پیچ و خم پر از شیب و فراز،پس تمام غصه ها و درماندگی ها رو گذاشتم در لابلای آبها و سرشون دادم که برن و من ماندم و دنیای جدیدم که میخوام بسازمش!
البته با درسها و اموزه هام از این سفر:
گوسفند نبودن و خود رو به نفهمی نزدن و واکنش نشان دادن سریع به همه چیز
حساس شدن به نیاز های انسانی و بی تفاوت نبودن به مسائل
از آرزوهام و اهدافم با هم صحبت کردیم و چه آشنا بودند خواسته ها و نیازها...
پس پیش به سویش!
ای خداااااااااااااااااااااا من دارم میام به دنیا! پس یار و یاورم باش
زیبا از دلت نوشتی و توصیف جزیی نگرانه جالبی داری. زیاییهای روزگار هر روز صدات میزنن و هر روز خدا معجزه شو نشونت میده بدونی چقدر دوست داره. دوست داشتنش خیلی آرامش بخشه.
مررررسی عزیزم
این جملاتت عین واقعیته ولی ای کاش همه ی ما به همین سادگی که بیانشون میکنیم باورشون داشته باشیم و تو زندگیمون جاریشون کنیم تا اون وقت زندگیمون رنگ زندگــــــــــــــــی به خودش بگیره!