امروز که از صبح زدم بیرون دقیقا لطافت بهار رو حس کردم...جوونه های آماده واسه شکوفه شدن رو درخت زردآلو که همیشه اولین شکوفه های بهاره!
جوب آب...
خرید و رنگ و بوی عید...
اومدن 7سین به بازار...
و اینکه هرچی میخوام بخرم ازم میپرسن: برای کادو و عیدی دادن میخواید؟
حس کردم که مدتهاست به دل مردگی عادت کردم...به سنگ بودن
باید از همین امروز سرچ کنم راجع به دلمردگی و دلشاد و سرخوش بودن و ...
خلاصه این جو سرد و سنگی خونه و خودم رو میخوام بشکونم...
جوری که عید اول بیاد تو خونه ی ما بعد بره کل شهر!